“کریس گاردنر” با بازی ویل اسمیت در طول فیلم به دنبال راهی برای سر و سامان دادن به زندگی به هم ریختهاش است. زندگیای که جمع کردنش کار راحتی هم نیست! هر روز صبح زود بیدار میشود و بچه و کیف و وسایلش را با خود میبرد و به دنبال کار و دستمزدی میگردد. قرض هایشان عقب می افتند و هر روز به طور مضاعفی در مشکلات غرق میشود. اما گاردنر با پشتکار و پایندی به ارزشهای خود مانع از هم گسستن آن میشود. حال با این مقدمه به نقد فیلم در جستجوی خوشبختی میپردازیم.
داستان فیلم در جستجوی خوشبختی
داستان فیلم در جستجوی خوشبختی روایت زندگی یک پدر سختگوش است که در بحران مالی گرفتار شده و با برنامه ریزی برای فروش دستگاههای تراکم استخوان که تمام سرمایه خود را برای خرید آنها صرف کرده و همچنین استخدام شدن در یک شرکت بورسی که چند ماه بدون حقوق باید کارآموز آن باشد قصد خروج از این بحران را دارد.
این قصه زمان دیدنیتر میشود که بدانیم کریس گاردنر باید از فرزند خود هم به تنهایی محافظت کند و برای او مانند یک الگو و منتور دیده شود.
اهداف و ارزشها
سوال مهمی که در این فیلم مطرح میشود این است که چه چیزی گاردنر را در چنین شرایط سختی پویا و با انرژی نگه میدارد؟ هدف و ارزشها معجونی است که گاردنر را زنده و امیدوار نگه میدارند.
ارزشها مهمترین دلیل برای سخت کوشی گاردنر است و شخصیت او را شکل میدهد. فرزند گاردنر هستهی اصلی این ارزشها است و تمامی ارزشها حول آن قرار میگیرد. این موضوع زمانی خود را بیشتر نشان میدهد که در سختترین شرایط موضوعاتی که به فرزندش مرتبط است در اولویت بالایی قرار دارند.
یکی از نقاط عطفی که در طول فیلم شاهد آن هستیم حضور گاردنر در مقابل ساختمان بورس است و دیدن یک ماشین قرمز رنگِ گران قیمت که فردی با لبخند از آن پیاده میشود. گاردنر از شخص سوال میکند که چه کاری انجام میدهد؟ سپس نگاهی به ساختمان و کارمندانی که با لبخند از آن خارج میشوند میکند. این همان لحظهای است که گاردنر چشم انداز روشنی از آینده خود و خانوادهاش ترسیم میکند.
نقد فیلم در جستجوی خوشبختی و ابزارهای کریس گاردنر برای توسعه خودش
مهارت خودآگاهی
یکی از مهمترین ویژگیهای شخصیتی گاردنر مهارت خودآگاهی است. او هم نکات مثبت و هم نکات منفی شخصیت خود را تا حد قابل توجهی میشناسد. اشتباهات را قبول میکند و توانمندیهایش را باور دارد. این موضوع را زمانی بهتر درک میکنیم که میبینیم کریس آستانه توانمندی خود را تا حد زیادی میشناسد و بر لبهی آن حرکت میکند و در اوج فشار کاری میتواند آنها را به انجام برساند. شاید دیالوگی که اون در جلسهی مصاحبه کارآموزی خود انجام میدهد کامل ترین توصیف از توانمندی او بود که توسط خودش بیان میشود و میگوید «اگر از من سوالی بپرسید که جوابش رو ندونم به شما میگم که جوابش رو نمیدونم ولی میدونم که چطور جوابش رو پیدا کنم و بی تردید جوابش رو پیدا میکنم». در این جمله میتوان آگاهی کریس به شخصیت خودش را ببینید.

مهارتهای ارتباطی
مهمترین مهارتی که کریس را از دیگران جلوتر قرار میدهد مهارتهای ارتباطی او است. او میداند که دستگاه اسکنر تراکم استخوانیاش یک وسیلهی کارآمد نیست ولی میتواند با استفاده از مهارتهای ارتباطی خود با دکترها ارتباط موثر بگیرد و آن را به فروش برساند.
کریس با صاحب خانه خود یک مذاکره انجام میدهد و در ازای رنگ کردن یک هفته بیشتر در خانه میماند یا وقتی به جلسهای که تنظیم کرده بود نرسید فردای آن روز به خانهاش رفت و از او عذرخواهی کرد و همین دلیلی شد تا با او به دیدن بازی فوتبال برود و با وجود اینکه خود این فرد مشتری کریس نشد ولی بعد از فوتبال با تعداد زیادی از افراد ارتباط گرفت و همین ارتباطات او را به نتیجه دلخواهش که قبولی در آزمون کارآموزی بود رساند.
کریس مهارت متقاعد سازی را به خوبی در خود تقویت کرده و با نگاه به نیازهای طرف مقابل بهترین پاسخ را به آنها میدهد و از همین ابزار برای نفوذ در آنها استفاده میکند؛ این ویژگی را زمانی بهتر درک میکنید که کریس در شرکت سرمایه قرار دارد. در آن محیط کریس به خوبی ذی نفعان را شناسایی میکند و سعی میکند با آنها ارتباطی موثر برقرار کند از رئیس هیئت مدیره تا مسئول کارآموزی هر کدام به گونهای مدام با کریس برخورد میکنند و کریس دائماً بهترینِ خود را نمایش میگذارد. بهترین مثال برای استفاده از این فرصت زمان کوتاهی است که کریس در تاکسی با عضو هیئت مدیره است و وقتی میبیند توجه او به حل مکعب روبیک است به جای ادامه صحبتهای خود با حل چالشی که او را درگیر کرده بود خود را به فرد نزدیک میکند و همین موضوع باعث ورودش به دوره کارآموزی میشود.
کریس همیشه در مواجهه با دیگران لبخند به لب دارد هیچ وقت کسی از شرایط بحرانی او آگاه نمیشود. در واقع او همواره در محیط کار رفتار حرفهای دارد موضوعات شخصی را اصلا در محیط کار وارد نمیکند.
مهارت تصمیم گیری
فیلم زمانی آغاز میشود که گاردنر درگیر نتایج یک تصمیم اشتباه در سرمایه گذاری است. کریس تمام پسانداز خانوادگی را در یک محصول نوآورانه و پر ریسک سرمایهگذاری کرده است و تا انتهای فیلم بخشی از زندگیاش به آن تصمیم گره خورده است.
کریس فردی منطقی است و تصمیماتش حاصل تحلیلهایش است. یکی از مهمترین مثالها برای این موضوع زمانی است که کریس در جلسه هیئت مدیره حاضر میشود و تحلیلش را برای راستگویی را بیان میکند و نشان میدهد که کریس چندین سناریو را در ذهن خود تحلیل کرده و تصمیم گرفته که صادقانه رفتار کند. یا زمانی که بعد تایید دوره کارآموزیش عضو هیئت مدیره و معرفش این خبر را به او داد او جواب قطعی نداد و هنوز در حال تحلیل بود که آیا توان تحمل شرایط کارآموزی را دارد یا خیر؟!
کریس گاردنر یک ذهن ساختار یافته دارد که طبق اولویتهایش تصمیم گیری میکند او مشکلات را به مانند یک مسئله ریاضی حل میکند و برای مثال میتوانیم به رفتار کریس در دوره کارآموزی اشاره کنیم و زمانی که فهمید با زمان محدودی که دارد نمیتواند با تمام افراد داخل کتابچه ارتباط برقرار کند و تصمیم گرفت بر اساس اولویت بندی خودش آنها را انتخاب کند و اولین جلسه مذاکره خود را از همین راهکار به دست آورد.
گاردنر در قالب یک رهبر
در طول فیلم کریس بارها و بارها رهبری خود را نشان داد در حالی که تلاش می کرد پول برای تأمین پسرش فراهم کند. یکی از مهمترین سکانسها که به وضوح این موضوع را توصیف میکند جایی است که کریس و پسرش در حال بازی بسکتبال بودند ، پسرش دلسرد شد و کریس به او گفت:
“هرگز اجازه نده کسی به تو بگوید ، تو نمیتونی کاری انجام بدی! حتی من. باشه؟! اگه رویایی داری باید ازش محافظت کنی! افرادی که نمیتونن کاری رو انجام بدن به تو میگن که تو هم نمیتونی انجامش بدی! اگه چیزی رو میخوای تلاش کن تا بهش برسی! “
کریس این جملات را در زمانی میگوید که در همان زمان در حال انجام همین رفتار است. و برای فرزندش مانند یک مربی را بازی میکند. مربی که آموزش و توسعه فرزندش یکی از مهمترین اولویتهای زندگی او است و در این موضوعات بسیار جزئی و ریزبینانه نظارت میکند مانند زمانی که از جزئیات کلاسش از پسرش میشنود و برای رفع نواقصش با مربی او صحبت میکند.

کریس گاردنر در زمانهای بحرانی مانند شبی که جایی برای خواب نداشتند سعی میکند شرایط را تحت کنترل درآورد و با ایجاد انگیزه برای فرزندش به عبور از بحران کمک کند. او با فرزندش در مورد شرایط صحبت میکند گاهی صدایش را بالا میبرد ولی در اکثر مواقع سدی است که تنشهای محیطی را از فرزندش دور میکند.
یکی از مهم ترین نکاتی که در نقد فیلم در جستجوی خوشبختی به آن برمیخوریم این است که کریس یک سیستم توبیخ و پاداش درونی دارد در فیلم دو قسمت را میبینیم که در بخش اول او به اشتباه خود اعتراف میکند و وقتی خانه را رنگ میزند روی دیوار نوشته «کریس عزیز! تو گند زدی» به طوری که به نظر میرسد او به عنوان تنبیه خود رنگ زدن ساختمان را انجام میدهد و در بخش دوم که او موفق میشود تمام اسکنرها را بفروشد و یک شب اقامت در هتل را به خودش هدیه میدهد.
تفکر انتقادی
در بخش تصمیم گیری گفتیم که گاردنر شخصیتی منطقی و رویکردی تحلیلی دارد و همین دلیلی است که ساختارهای از پیش ساخته را به راحتی نمیپذیرد و این انتقادات را منتقل میکند در طول فیلم نمونههای زیادی از این تفکر انتقادی را خواهیم دید برای مثال تذکر املای کلمهی خوشبختی به مدیران مهد کودک و ایراداتی که از فرم ثبت نام دوره کارآموزی گرفته بود و میخواست به معرفش در هیئت مدیره بدهد.

تیم مدیران مدیا با استفاده از دانش مدیریتی و تجربه بلند مدت در حوزه مشاوره مدیریت با نگاهی مدیریتی فیلمهای سینمایی را تحلیل میکند و ابزاری کارآمد در اختیار مدیران گذاشته که با دیدن فیلم از دریچهی موضوعی علمی، آموزش را به تفریح بدل کنند.
اگر از خواندن نقد فیلم در جستجوی خوشبختی خوشتان اومد نظرات و نگاه خودتان را با ما به اشتراک بگذارید. تحلیل دیگری از این فیلم هم به صورت ویدیویی در پکیج تحلیل مدیریتی فیلم ما موجود است که حتما توصیه میکنم آن را نیز ببینید.
با خواندن این مطالب و دیدن مجموعه تحلیل مدیریتی فیلم مدیران مدیا مهارتهای کلیدی مدیریت را با داستانهای جذاب سینمایی به ذهن خود سنجاق کنید.